پیام نهضت عاشورا

قیام حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز 10 محرم سال 61 هجری ماهیتی ضدظلم و استکبار ستیز داشت و بر همین نمط، شیعه و شیعیان نیز در گذر زمان همواره در برابر ظالمان قرار داشته و حکومت های جور را برنتابیده اند. تاریخ معاصر نیز شاهد نقش تعیین کننده محرم در جنبش های اصیل مردمی است که جلوه کامل بروز و ظهور این تاثیر را در انقلاب اسلامی مشاهده می کنیم؛ مردم نیز با شعارهای خود (همچون نهضت ما حسینی است و رهبر ما خمینی است) به طور شفاف بر این امر تکیه و تاکید داشتند.

مقاله زیر می کوشد تا در حدود مقدورات، الهام گیری انقلاب اسلامی از قیام کربلا را به برررسی بنشیند:

انقلاب اسلامی پدیده ای بی نظیر میان انقلابهای بزرگ دنیا به شمار می آید. عظمت آن و شکوه حضور یکپارچه مردم برای پی ریزی نظامی الهی، پیش بینی تمامی استراتژیست ها و گزارشگران جهانی و منطقه ای را بر هم زد و آنان را مجبور به کرنش در مقابل انقلاب نمود. قطعا یکی از ویژگی های اصلی انقلاب، رنگ و بوی عاشورایی آن بود که در به هم زدن معادلات به نفع نیروهای انقلابی تاثیری بسزا داشت.

ملت ایران در تمامی تحرکات سیاسی فرهنگی خود به نحوی تحت تاثیر پیام عاشورا است و این طبیعی ترین بستر تحولات انقلابی در ایران اسلامی به شمار می آید. نگاهی به تحولات ایران در دوره رضاخان و محمدرضا پهلوی که هر دو به ستیز با اسلام و اقامه شعائر دینی در ایران برخاسته بودند و سرنوشت آن پدر و پسر از یک طرف و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری یک زعیم دینی از سوی دیگر تاثیر مذهب و مولفه های دینی را در تحولات سیاسی اجتماعی ایران آشکار می سازد.

در آغاز نهضت اسلامی ، امام خمینی به عنوان یک رهبر دینی با آگاهی از ظرفیتها و قابلیتهای تشکلهای دینی که توسط خود مردم اداره می شد بر بحث سازماندهی هیات های مذهبی ، استفاده بجا و مناسب از فرصتهای وعظ و سخنرانی و آگاه سازی مردم از طریق منابر در مناسبتهای مذهبی توجه ویژه ای مبذول داشتند. عزیمت روسای هیئات مذهبی به قم و ملاقات با امام خمینی در آستانه رفراندوم فرمایشی ششم بهمن 1341، تحولات بی نظیری را در نحوه و مضمون سخنرانیها و مداحیها در هیئات مذهبی ایجاد کرد. تکیه بر قیام و انقلاب بر ضد ظالمین ، مضمون اصلی اشعار مذهبی آن دوره شد و انقلابیون با تکیه بر حماسه عاشورای حسینی موفق به جذب جوانان و آحاد مردم در نهضت امام خمینی شدند. چند ماه قبل از محرم (1383 خرداد 42)طرح انقلاب سفید در رفراندومی نمایشی به تصویب رسید. نوروز سال 1342امام خمینی عزای عمومی اعلام کرد. در 2 فروردین 1342عوامل رژیم با هجومی وحشیانه به مدرسه فیضیه در قم و مدرسه طالبیه در تبریز تعدادی از طلاب را مورد ضرب و جرح قرار داده ، مدارس دینی را به ویرانه تبدیل کردند.

پس از فاجعه فیضیه طرح سربازگیری از طلاب نیز به شدت اجرا شد. حوزه علمیه قم پس از فاجعه فیضیه به مدت چهل روز تعطیل شد و پس از اربعین شهدای فیضیه و با مراجعه تدریجی طلاب کار خود را آغاز کرد. امام خمینی ره طی سخنانی به مناسبت شروع دروس حوزوی ، شاه ، عوامل رژیم پهلوی ، اسرائیل و آمریکا را مورد حمله قرار داد و از علما و مردم خواست که در مقابل مظالم رژیم پهلوی ساکت ننشینند.

امام خمینی سپس در نامه ای به علمای تهران اعلام کردند: «حضرات آقایان توجه دارند اصل اسلام در معرض خطر است ، قرآن و مذهب در مخاطره است. با این حال تقیه حرام است و اظهار حقایق ، واجب. «ولو بلغ ما بلغ» رژیم پهلوی نیز گستاخانه در مطبوعات و رادیو به مراجع و علما توهین می کرد. در چنین شرایطی محرم 1383 فرا رسید. امام خمینی پیش از آغاز محرم از وعاظ خواست سیاستهای ضد اسلامی شاه و همدستی آن را با اسرائیل مورد انتقاد قرار دهند. ایشان همچنان مقرر کردند که تا روز هفتم محرم مجالس وعظ و عزاداری به طور عادی منعقد گردد و در صورت عدم تسلیم رژیم به خواسته های علما و مراجع ، به شدت از رژیم انتقاد کرده و با خواندن نوحه ها و مرثیه ها خاطره فاجعه مسجد گوهرشاد و مدرسه فیضیه را در اذهان مردم زنده نمایند.

ادامه نوشته

پيام عاشورا

«السلام عليك يا ثارالله و ابن‏ثاره و الوتر الموتور» (1) .

عاشوراى سال 61 ه.ق فرا رسيد; حاكميت‏بنى‏اميه، كه ستمگرى و جنايت را به اوج رسانده بودند و هر روز بر منكرات مى‏افزودند، متزلزل شده بود. مردان الهى همكارى و همسويى با چنين حكومتى را ذلت محض مى‏دانستند و اعلام بى‏لياقتى حاكمان را امرى واجب. (2)

از اينرو امام العارفين سيد الشهداء(ع) كه همراه پاكباختگان دين خدا به صحراى كربلا آمده بود، در آفتاب سوزان ظهر عاشورا همچون نگين انگشترى در محاصره دشمنان اسلام و قرآن قرار گرفت.

در آن موقعيت دشوار كه زنان و اطفال خردسالش در معرض اسارت وحشى‏ترين سفاكان روزگار قرار داشتند، در خيمه‏هايشان حتى قطره‏اى آب يافت نمى‏شد و فرياد «العطش‏» كودكان از هر سو به گوش مى‏رسيد، حسين بن‏على - عليهما السلام - با دلى آرام، قلبى مطمئن و روحى بلند در برابر همه سردمداران كفر و مزدورانشان ايستاد و پيام عاشورا را چنين ابلاغ كرد:

الف) آزادى

در بامداد عاشورا، كه دشمنان بر گرد امام(ع) حلقه زده بودند عده‏اى چون قيس بن‏اشعث و شبث‏بن‏ربعى و حجار بن‏ابجر و يزيد بن‏حارث به آن حضرت پيشنهاد بيعت‏با يزيد كردند و گفتند تو تسليم شو، هر چه مى‏خواهى بكن و به هر سوى مى‏خواهى برو. امام(ع) در برابر پيشنهاد آنان فرمود:

لا والله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد. (3)

نه، به خدا سوگند، دستم را چون فردى خوار پيش شما دراز نمى‏كنم و چون بردگان ذلت و خوارى را نمى‏پذيرم.

آن حضرت نزديك ظهر نيز پيام آزادى را تكرار كرد و فرياد برآورد: هيهات منا الذلة، هرگز تن به ذلت نمى‏دهيم و زبونى و خوارى از جمع ما دور است.

علاوه بر اين در آخرين لحظات كه پيكر پاره‏پاره‏اش بر روى زمين افتاده بود، خون خدا از رگهاى بريده‏اش بيرون مى‏زد و آن نامردان از خدا بى‏خبر سمت‏خيمه‏گاهش يورش مى‏بردند، در زير لب آنان را به آزادگى فرا خواند و چنين زمزمه كرد:

يا شيعة آل ابى‏سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم; (4) اى پيروان خاندان ابوسفيان، چنانچه دين خدا را كنار گذاشته‏ايد و از روز رستاخيز نمى‏هراسيد پس در دنياى خويش آزاده باشيد.

ب) عرفان و آشنايى با حق

هر چه ظهر عاشورا نزديك‏تر مى‏شد، تهديد سپاهيان عمر سعد فزونى مى‏يافت; وحشت و اضطراب زنان و اطفال خردسال بيشتر مى‏شد و حسين فاطمه(ع) تنهايى را احساس مى‏كرد. در چنين موقعيتى، از همه مخلوق بريد و با خالق يكتايش به مناجات پرداخت. او دستش را سمت آسمان بلند كرد و چنين گفت: اللهم انت ثقتى فى كل كرب و انت رجائى فى كل شدة و انت لى فى كل امر نزل بى ثقة و عدة، كم من هم يضعف فيه الفؤاد و تقل فيه الحيلة و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه [به] العدو انزلته بك و شكوته اليك رغبة منى اليك عمن سواك ففرجته عنى و كشفته [و كفيتنيه] فانت ولى كل نعمة و صاحب كل حسنة و منتهى كل رغبة. (5)

ادامه نوشته

عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامی ایران

در مقام تحلیل انقلاب اسلامی ایران، یک رویکرد، آن را ملهم از نهضت‏حسینی و مکتب عاشورایی می‏داند و در همین بستر با بررسی عوامل اصلی محدثه انقلاب، آنها را عوامل مبقیه انقلاب نیز دانسته، بر حفظ و استمرار آنها پای می‏فشارد .

نویسنده در این مقاله با مفروض گرفتن تاثیر پذیری انقلاب اسلامی ایران از نهضت امام حسین (ع) به دنبال نشان دادن نوع تاثیرگذاری عاشورا بر انقلاب اسلامی و تداوم آن است و در این راستا عناصر رهبری، مکتب و ملت را در هر دو حرکت‏با معرفی شخصیت رهبران جبهه‏های حق و باطل به بحث می‏گذارد .

مقاله حاضر می‏کوشد، به این سؤالات پاسخ دهد:

1 . آیا عاشورا بر انقلاب اسلامی تاثیر گذاشته است؟

2 . اگر عاشورا بر انقلاب اسلامی تاثیر داشته در چه زمینه‏ها و به چه صورتی بوده است؟

3 . آیا عاشورا، همان‏گونه که در پیدایش و پیروزی انقلاب اسلامی تاثیر گذاشت، قادر است‏بر تداوم آن نیز تاثیر بگذارد؟ نیل به این مقصود و هدف، چگونه و از طریق پیمودن چه راه‏هایی امکان می‏یابد؟

مقدمه

اگر چه تاثیرگذاری عاشورا بر انقلاب اسلامی و تداوم آن، از نظر نگارنده مسلم و بدیهی است، به همین دلیل، آن را به عنوان مفروض برگزیده است، اما به جهت آن که بر خوانندگان نیز این قطع و یقین حاصل شود، دو دلیل در اثبات آن اقامه می‏کنیم:

دلیل اول - امام خمینی (ره) به شکل‏های مختلف بر چنین تاثیری اشاره کرده‏اند . به‏عنوان مثال:

«حجت ما برای این مبارزه‏ای که بین مسلمین و ... این دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز و لزوم این عمل ... عمل سیدالشهدا (ع) است ... حجت‏مان براین است که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صدهزار از ما کشته بشود برای رفع ظلم ... برای این‏که دست آنها را از این مملکت اسلامی کوتاه کنیم، ارزش دارد . حجت‏مان هم کار حضرت امیر (ع)، و سیدالشهداست .» (1) گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینه‏زنی و نوحه سرایی نبود، 15 خرداد پیش می‏آمد (2)... تمام این وحدت کلمه‏ای که مبدا پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد ... اگر قیام سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمی‏توانستیم پیروز شویم . (3)... انقلاب‏اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است . (4)... کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته می‏شود . (5)

دلیل دوم - بیشتر منابعی که زمینه‏های زایش عاشورا و انقلاب‏اسلامی را کاویده‏اند، به مشترکات فراوان این دو اشاره دارند، از جمله:

الف . در باره عاشورا، برخی نوشته‏اند:

فرهنگ و تعالیم عاشورا دارای زمینه‏هایی است که نمونه‏هایی از آن عبارتند از: 1 . فرهنگ شهادت، 2 . فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل، 3 . فرهنگ طاغوت ستیزی و طاغوت زدایی، 4 . اصل پیروی از رضای خدا و مصالح مسلمین، 5 . فرهنگ پیشگیری از جرم و فساد قبل از وقوع آن، 6 . فرهنگ نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر . (6)

ب . دیدگاه امام خمینی (ره) در باره انگیزه‏های قیام امام‏حسین (ع) عبارت است: 1 . عمل به تکلیف الهی، 2 . تشکیل حکومت اسلامی، 3 . نشر اسلام و بقای آن، 4 . امر به معروف و نهی از منکر، 5 . نجات اسلام از خطر تحریف، 6 . اصلاح امت و جامعه اسلامی، 7 . ظلم ستیزی و عدالت‏خواهی (7).

ج . در باره انقلاب‏اسلامی . برخی عوامل پیدایش انقلاب‏اسلامی را به این شرح توضیح داده‏اند: 1 . مذهب، 2 . سلطه بیگانگان، 3 . رهبری حضرت امام خمینی (ره)، 4 . شعار جدایی دین از سیاست، 5 . اسلام زدایی نظام حاکم، 6 . بیگانه بودن نظام حاکم با مردم، 7 . تحقیر شخصیت انسانی مردم، 8 . وحدت و یکپارچگی ملت . (8)

د . برخی زمینه‏های انقلاب را به این شرح بر می‏شمارند: 1 . ایجاد نارضایتی عمیق در مردم از شرایط حاکم، 2 . وجود رهبری و ساختارهای اجتماعی و سیاسی بسیج‏گر، 3 . گسترش روحیه‏انقلابی و مشارکت مردمی، 4 . گسترش و پذیرش اندیشه حکومت اسلامی، 5 . مبارزه خشونت‏بار مردم با دولت . (9)

بنابراین، شناخت و تبیین عوامل مؤثر در شکل‏گیری انقلاب‏اسلامی، بدون توجه به نقش و تاثیر نهضت‏بزرگ امام‏حسین (ع)، شناختی ناقص و به دور از واقع است . (10)

ادامه نوشته

علل جاودانگی نهضت عاشورا

رژیم سفّاک و خون آشام اموی گمان کرد با فاجعه هولناک و اسفناک کربلا قادر خواهد بود پیام نهضت امام حسین (ع) را خاموش کند، در حالی که نمی دانست پیام حماسه کربلا در تاریخ پایدار خواند ماند. علل جاودانگی این نهضت را می توان به شرح زیر بیان کرد:

1. آزادگی و زیر بار ذلّت نرفتن: امام حسین (ع) در طول نهضت از مدینه منوره تا هنگام شهادت، درس آزادگی در برابر ستمگران و مستبدان و فاسدان را به همه انسان ها آموخت و در روز عاشورا فرمود: «آگاه باشید این فرزند فرومایه، مرا بین شمشیر کشیده و خفت و خواری قرار داده است و هیهات که زیر بار ذلت برویم» و در عصر عاشورا از کوفی ها درخواست کرد که اگر دین ندارید، آزاده باشید. حسین (ع) به پیروی از جدّ و پدر خود می دانست دین اسلام با آزادگی، جانبازی و فداکاری محفوظ مانده است.

2. مبارزه با ستمگران: یکی دیگر از اهداف امام حسین (ع) که پیام او را جاودانی و جهانی کرده است، مبارزه وی با ستمگر و اجرای عدالت، قسط و مساوات بود. آنگونه که فرمود: «زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی دانم» و در جای دیگری فرمود: «من برای سرکشی و سرپیچی و ظلم حرکت نمی کنم».

3. اصلاح امّت محمدی: گفتمان و رفتاری که آل امیّه در جامعه اسلامی پیاده کردند، حرکت به سوی سنت های جاهلی همراه با بدعت و انحراف از قرآن و سنت نبوی و مبارزه با اهل بیت همراه با تبعیض و بی عدالتی بود. امام حسین (ع) به عنوان انسان کامل و خلیفه خدا و وارث انبیاء و جدّ و پدر بزرگوار خود، مسئولیت الهی برای سامان بخشیدن به چنین جامعه ای داشت، به همین سبب وی در آغاز حرکت از مدینه منوره به برادرش محمد بن حنفیّه وصیت کرد: «نهضت من برای پیروزی و رستگاری و به سامان بخشیدن امّت جدّم محمد (ص) می باشد». وی هیچ هدفی جز اصلاح امت نداشت زیرا اگر برای ریاست دنیوی و حکومت حرکت می کرد، زنان و اطفال را همراه خود به راه نمی انداخت.

4. مبارزه با فساد اجتماعی: یکی از وظایف بنیادین رهبران الهی و آگاهان هر جامعه مبارزه با مظاهر فساد در اشکال گوناگون آن می باشد. امام حسین (ع) که هدفی الهی داشت نیز درباره وضع موجود و نهضت خود فرمود:

ای مردم، رسول الله (ص) فرموده هر کس حاکم ستمگری را ببیند که محرّمات را حلال و پیمان خدا را بشکند و با سنت نبوی مخالفت کند و در میان بندگان خدا با گناه و تعدی عمل کند و با گفتار و کردار اعتراض نکند بر خدا فرض باشد که او را به جایی که شایسته اوست ببرد. بدانید که اینان از شیطان پیروی می کنند و اطاعت از خدا را ترک گفته و فساد را آشکار کرده و حدود الهی را تعطیل کرده و اموال عمومی را مخصوص خود گردانیده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده اند و من شایسته ترین فرد به تغییر این وضع هستم.

و در وصیت خود فرمود: «من اراده امر به معروف و نهی از منکر کرده ام».

5. گفتگو برای هدایت گمراهان: یکی از اهداف مهم هر رهبر الهی هدایت مردم و گمراهان و مخالفان است. امام حسین (ع) نیز همچون انبیاء الهی همواره از وظیفه آگاهی بخشی خود کوتاهی نکرد و در هر منزلی به هدایت مخالفان خود می پرداخت، آنگونه که زُهَیر بن قَین بَجَلّی را که از عثمانیان بود هدایت کرد و او در شب عاشورا به امام حسین (ع) گفت: «به خدا دوست دارم هزار بار کشته شوم و دوباره زنده شوم و سپس کشته شوم تا خدا مرگ را از تو و خاندانت دور کند». امام حسین (ع) از هرگونه جنگ افروزی خودداری کرد و به یارانش فرمود: «ما آغازگر جنگ نخواهیم بود». آن حضرت حتی صبح عاشورا از گفتگو و هدایت کوفی ها خودداری نکرد. یاران آن حضرت نیز خردمندان و فرزانگانی بودند که به پیروی از پیشوای خود، از راه گفتگو به هدایت کوفی ها می پرداختند آنگونه که زُهَیر بن قَین به کوفی ها گفت: «فرزند فاطمه (س) به نصرت و یاری شایسته تر از ابن زیاد است» و شمر که تحمل سخنان او را نداشت به سوی وی تیری پرتاب کرد. بُرَیر بن حُضَیر و حبیب بن مُظاهر با کوفی ها گفتگو و به موعظه آنها پرداختند.

ادامه نوشته

نگاه جامعه شناختی به نهضت حسينی

عاشورا و نهضت اصلاحی امام حسین (ع) همچون کوهی است عظیم به وسعت تاریخ و به رنگ خون سیدالشهدا  که نگاه کردن به آن از هر سو، درس و نتیجه متفاوتی عاید آدمی می کند. قیام او علل و جنبه های مختلف و نتایج و کارکردهای گوناگونی داشته است. از یک سو اقدامی مذهبی و عقیدتی است، از جنبه ای حرکتی سیاسی است و از نگاهی، هویتی اجتماعی دارد. در این مقال سعی شده است  نگاهی جامعه شناختی به این نهضت داشته باشم. نهضتی ماندگار که از حیث اجتماعی، هم هدف مقابله با ظلم و تشکیل حکومت داشت و هم در غایت در پی اصلاح و تغییر بود. جنبشی جاودان که کارکردهای اجتماعی فراوانی در نتیجه داشت و تا امروز نیز زنده است. دلیل جاودان و ماندگار و زنده بودن آن نیز، همین روزها و شب ها ست! شب هایی که میلیون ها شیعه در کوی و برزن در جای جای جهان با هر تعدادی، با هر زبانی و با هر شیوه ای، ندای یا حسین سر می دهند.  کارکردهای اجتماعی این قیام هنوز نیز باقی است و در جای  جای زندگی اجتماعی ما ایرانیان و دیگر شیعیان نقش فراوانی داشته است! این مقال فقط نگاهی کوتاه و فهرست وار به علل و کارکردهای اجتماعی نهضت اصلاحی امام حسین (ع) دارد و خود، این نوشته را مقدمه و پیش زمینه ای برای تحقیقات وسیع تر و همه جانبه تر می دانم. 

علل اجتماعی
در بررسی قیام حسینی از جنبه های مختلف سیاسی، فرهنگی، عقیدتی و معنوی و دینی و اجتماعی و...، علل مختلف و اثرگذاری قابل بررسی است اما از جنبه اجتماعی علل ذیل چشمگیر ترند.
1 - انحراف جامعه اسلام
اسلام دینی است که خصوصا در هنگام تولد، بیش از دیگر ادیان، اجتماعی بوده است و فارغ ازارزشگذاری این مسئله و مطلوبیت یا عدم مطلوبیت، مناسک جمعی (نماز جماعت، نماز جمعه، نماز اعیاد، حج و...)، اعیاد، احکام و اخلاق جمعی و... همگی اسلام را از عرصه فردی و حیطه خصوصی انسان بیرون آورده و به حیطه اجتماع کشانده است.  از این حیث می توان جامعه مطلوب اسلامی را نیز انتزاع نمود. جامعه مطلوب اسلامی و جامعه ای که نبی اسلام و دیگر ائمه معصومین در پی آن بودند، دارای ساختار، شرایط و ویژگی های خاصی است. در این جامعه، نهاد مذهب و دین، استحکام و گستره فراوانی دارد؛ روابط اجتماعی بر اساس احکام دینی تبیین می شود، قواعد و اوامر و نواهی خاصی غیر از حوزه خصوصی در عرصه عمومی نیز جاری است؛ حق محوری و آزادی های عمومی و عدالت محوری و... در این جامعه پذیرفته و مطلوب است، تساهل و تسامح و تکثر پذیری تا حدی که به اصل و بنیان دین آسیبی نرسد، تضمین می شود؛ حقوق اقلیت ها و زنان محترم است؛ و انسان، خدا ودین سه بنیانی است که در جامعه دینی اسلامی محترم و دارای حقوق است و نزد دولت و مردم باید محفوظ باشد. قابل ذکر است که این ویژگی ها نه شعار و ظاهر که جزو اصول اساسی اسلامی است و در کلام و عمل نبی اکرم و امیرالمومنین که حکومت تشکیل دادند و نیز احادیث دیگر ائمه به آشکاری قابل تشریح و تبیین است.
اما کمتر در طول تاریخ پیش آمده که چنین ایده ها و آرمان هایی عملی شود و به تبع دیگر فرهنگ ها، ادیان، مکاتب و ایدئولوژی ها که درگیر انحراف شده اند،  انحراف در جامعه اسلامی نیز از ابتدا وجود داشته است، عده ای مخالف و نابهنجاربوده و خلاف اصول و ارزشها و هنجارهای رایج و پذیرفته شده عمل می کرده اند. جالب است که از ابتدای اسلام و حتی زمان نبی اسلام نیز این مسئله وجود داشته و عده ای که اکثرا دین داریشان نه از روی اعتقاد که از روی زور و تزویر بوده است، با اعمال منافقانه، مشکلاتی را برای جامعه اسلامی ایجاد می کردند. اهمیت مسئله منافقان که حتی سوره ای در قرآن به این نام آمده و در 300 آیه آن به این مسئله اشاره شده و آن هنگام که در جنگ احد بر خلاف دستور نبی اکرم، عده ای به طمع غنائم، میدان جنگ را رها کردند یا اعتراض نسبت به صلح حدیبیه، نقشه های قتل پیامبر یا حتی مقابله  و انتقاد مقابل برخی احکام دینی از جمله حجاب یا شکسته بودن نماز در سفر و... که همگی ناشی از باقی ماندن فرهنگ جاهلیت در مردم شبه جزیره می باشد، نمونه هایی از وجود انحراف درجامعه اسلامی است. اما   بعد از پیامبر نیز آنگونه که شیعه معتقد است، انحراف خلافت و خصوصا خلافت عثمان و باندبازی و انحرافات و فسادهای عمال او، هر یک جامعه اسلامی را از مسیر مستقیم خویش و ایده آل ها دور کرده است. در این میان اولا حضور امیرالمومنین و اقدامات و سخنرانی ها و مبارزات سیاسی او و ثانیا حکومت 5 ساله آن حضرت، مسیر اساسی و صراط جاودان اسلامی را به مسلمانان سراسر تاریخ نشان داد. اما بعد از آن حضرت، معاویه و آثار و اعمالش باز بسیار به دین ضربه زد تا جایی که لعن به علی (ع) از واجبات دین شمرده می شد و احکام و مناسک دینی به آشکاری زیر پا نهاده شده، از نقل احادیث جلوگیری شده و روایات جعلی فراوان شد.و از دین جز امری قسری و ظاهری چیزی باقی نماند. امام حسن و امام حسین به عنوان رهبر دینی، در مقابل معاویه بارها موضع گیری کردند و به مقابله ایستادند. لیکن خلافت یزید، انحرافی جبران ناپذیر بود. یزید بن معاویه اگر بدون مخالف و هر گونه درگیری، حکومت را به دست می گرفت، بی شک امروز هیچ چیز از اسلام باقی نمی ماند. در آن هنگام که یزید خلافت را از پدرش به ارث برده بود و نخبگان جامعه نیز با تطمیع و تهدید  هر یک به طریقی، در مقابلش سکوت کرده بودند یا در میان مردم بر خلافت یزید صحه گذاشتند، از خطرات اساسی برای جامعه اسلامی به شمار می رفت که قیام حسین بن علی(ع) برای مقابله با این انحراف بزرگ در جامعه اسلامی به روشنی  تبیین پذیر است. امام حسین آشکارا با این انحراف به مبارزه برخاست و قیام جاودانش کمک فراوانی به حفظ شیعیان به عنوان فرقه ای اسلامی کرده است.

ادامه نوشته

ابعاد و فلسفه‌ی قیام عاشورا

چرا امام حسین(ع) با این که می‎دانست به شهادت می‎رسد، خانواده خود را به همراه برد؟عاشورا
‎ تکلیف اجتماعی در آیین اسلام، ویژه‎ی مردان نیست، بلکه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق و باطل و مسأله ولایت و رهبری، وظیفه دارتد و باید از رهبری حق، دفاع و پیروی کنند و از حکومت و فسادهای مسؤولان نالایق انتقاد نمایند و در صحنه‎های گوناگون اجتماعی حضوری مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسیری که حضرت زهرا (س) در حمایت از امام معصوم(ع) و افشاگری علیه رویه ‎های ناسالم زمام‎داران داشت، زنان ـ به خصوص حضرت زینب(س) ـ نیز در نهضت کربلا دوشادوش امام حسین(ع) مشارکت داشتند.

هر قیام و نهضتی عمدتاً از دو بخش خون و پیام تشکیل می‎گردد. مقصود از بخش خون، مبارزات خونین و قیام مسلحانه می‎باشد که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازی در راه‌ آرمان مقدس است و مقصود از بخش پیام نیز، رساندن و ابلاغ پیام انقلاب و بیان آرمان‎ها و اهداف آن است.
با بررسی قیام مقدس امام حسین(ع) این دو بخش کاملاً در آن به چشم می‎خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنی بخش خون و شهادت، بود و رهبری و پرچم‌داری نیز بر عهده‎ی خود ایشان قرار داشت، و پس از آن، بخش دوم به پرچم‎داری امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغازید با سخنان آتشین خود، که پیام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و یارانش را به آگاهی افکار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه‎داری که حکومت اموی از زمان معاویه ضد اهل‎بیت(ع) ـ به ویژه در منطقه‎ی شام ـ به راه انداخته بود، بی‎شک اگر بازماندگان امام حسین(ع)، یعنی زن و بچه‎های ایشان، به افشاگری و بیدارسازی نمی‎پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت‎های وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ کم ‎ارزش و چهره‎ی آن را وارونه نشان می‎دادند؛ هم چنان که برخی در تهمتی درباره‎ی امام حسن(ع) گفتند: «بر اثر ذات‎الریه و سل از دنیا رفت»؛ اما تبلیغات گسترده‎ی بازماندگان حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران اسارت که کینه توزی سفیهانه‎ی یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود، اجازه چنین تحریف و جنایتی را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسی و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن می‎شود.

دوران سلطه‎ ی معاویه در شام
شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره‎ی فرمان‎روایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را می‎دانستند و نه اسلام را ـ دست‎کم آن‎گونه که در مدینه رواج داشت ـ می‎شناختند؛ البته یکصد و سیزده تن از صحابه‎ی پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشته، یا به تدریج در آن‎جا سکونت گزیده‎ بودند، ولی بررسی زندگی‎نامه این افراد نیز روشن می‎کند که جز چند تن، باقی آن‎ها برای مدت کمی محضر پیامبر گرامی اسلام(ص) را درک کرده، و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده‎اند؛ گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آن‎ها زنده و در شام به سر می‎بردند؛ مردمانی در سنین هفتاد تا هشتاد سال که گوشه‎نشینی را بر آمیختن با توده ترجیح داده، در عامه مردم نیز نفوذی نداشتند و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقی چیزی نمی‎دانستند و شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتی بود مانند حکومت کسانی که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان می‎راندند، و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومی، ساختن کاخ‎های بزرگ و تبعید و زندانی کردن و کشتن مخالفان برای آنان امری طبیعی بود؛ زیرا چنین نظامی نیم قرن پیش از آن سابقه داشت، و به یقین کسانی بودند که می‎پنداشتند آنچه در مدینه‎ی عصر پیامبر گذشته نیز این چنین بوده است.[1] معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانی، مردم شام را به گونه‎ای پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند و در برابر اراده و خواست معاویه بی‎چون و چرا تسلیم شوند.[2] معاویه در طی این مدت، نه تنها از نظر نظامی و سیاسی مردم شام را تحت سلطه‎ی خود قرار داد که از نظر فکری و مذهبی نیز مردم آن منطقه را کور و‎ ‏کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه می‎کند، بی‎هیچ اعتراضی بپذیرند.
حکومت پلید بنی‎امیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه‎اش، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنی‎امیه را خویشان رسول خدا و نزدیک‎ترین افراد به او معرفی کرده بود، به طوری که پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که ما تا زمان قتل مروان ـ آخرین خلیفه اموی ـ نمی‎دانستیم که رسول خدا(ص) جز بنی‎امیه خویشاوندی داشته باشد که از او ارث ببرند، تا آن که شما امیر شدید.[3]

بنابراین، جای شگفتی نیست اگر در مقاتل می‎خوانیم، به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردی در برابر امام زین‎العابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمی صبر کرد تا شامی هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتی مانند:
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل‎البیت و یطهرکم تطهیرا.[4]
فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آن‌چه درباره‎ی این اسیران شنیده، درست نیست، آنان خارجی نیستند، بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ بنابراین از آن‌چه گفته بود پشیمان شد و توبه کرد.[5]

آیا امام حسین(ع) می‎دانست شهید می‎شود؟ اگر چنین است، چرا با پای خویش به سوی قتلگاه رفت؟
‎ بر اساس احادیث و روایات شیعی علم امام(ع) موهبتی الهی است و نه اکتسابی؛ بدین صورت که هرگاه هر چه را بخواهد بداند، می‎داند. خداوند متعال می‎فرماید:
عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الّا من ارتضی من رسولٍ.[6]
این آیه نشان می‎دهد که اختصاص علم غیب به خداوند به این معنی است که غیب را مستقلاً و از پیش خود ـ با لذات ـ کسی جز خدا نمی‎داند، ولی ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسان‎ها به تعلیم پیامبران از آن آگاهی یابند.
نکته‎ی قابل توجه، این است که علم موهبتی یاد شده تخلف ناپذیر می‎باشد، زیرا علم ثبت شده در لوح محفوظ آگاهی به چیزی است که قضای حتمی خداوند بدان تعلق گرفته است.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) ـ صاحب تفسیر المیزان در ـ این باره می‎گوید: سیدالشهدا(ع) به عقیده شیعه‎ی امامیه سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم(ص) و صاحب ولایت کلیّه می‎باشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آن چه از ادلّه نقلیه و براهین عقلیه بر می‎آید ـ دو قسم است؛ قسم اول: امام(ع) در هر شرایطی ـ به اذن خداوندی ـ به حقایق جهان هستی آگاه است، اعمّ از آن‎ها که تحت حس قرار دارند یا آن‎ها که از دایره‎ی حس بیرون می‎باشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ قسم دوم: علم عادی است. پیامبر(ص)، به نصّ قرآن کریم و همچنین امام(ع) بشری است مانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‎دهد، مانند اعمال سایر افراد، در مجرای اختیار و براساس علم عادی است و آنچه را شایسته می‎بیند انجام می‎دهد.[7]

لازمه‎ی قسم اول این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم از آن جهت که حتمی‎الوقوع است، تعلق نمی‎گیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی‎کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق می‎گیرد و لازمه‎ی امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم امام از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد؛ پس علم به قضای حتمی در زندگی عملی انسان تأثیر ندارد و تکلیف‎آور نیست. این شخص با علم به خطر، زندگی عادی خود را ادامه می‎دهد اگر چه به خطر منتهی خواهد شد و مشمول آیه‎ ی:
و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة. [8]
نیست؛ زیرا در تهلکه واقع شده است نه این که خود را به هلاکت انداخته باشد. شایان ذکر است که این آیه از آیات مربوط به جهاد است؛ زیرا از پیش از آن که می‎فرماید:
وأنقفوافی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة.
این گونه فهمیده می‎شود که اگر اموالتان را در راه جهاد، انفاق نکنید پس همانا دشمن بر شما مستولی می‎گردد و شما را به هلاکت می‎رساند. روایتی در این زمینه از براء بن عازب نقل شده است که در یکی از جنگ‎ها مردی از مهاجرین بر صف دشمن حمله کرد، مردم فریاد زدند که خودش را به هلاکت انداخت و به کشتن داد و آیه‎ی مذکور را قرائت کردند سپس ابوایوب انصاری گفت: من از شما به این آیه عالم‎تر هستم، همانا این آیه در شأن ما انصار نازل شده است که پیامبر(ص) را همراهی، و وقتی اسلام قوّت گرفت و اهلش زیاد شد، به سوی اهل و اموال خودمان برگشتیم و خودمان را به هلاکت افکندیم و منظور از هلاکت، ترک جهاد است.[9]
آری متعلق قضای حتمی و مشیّت قاطعه‎ی حق تعالی، مورد رضا به قضاست؛ چنان که سیدالشهدا(ع) در آخرین ساعات زندگی خود، در میان خاک و خون می‎فرمود: «ای خدا بر قضا و حکم تو صبر پیشه می‎کنم، ای فریادرس کسی که جز تو فریادرسی ندارد.»[10] همچنین در خطبه‎ای که به هنگام بیرون آمدن از مکه ایراد فرمود، آمده است:
رضی الله رضانا اهل البیت.
آنچه باید بدان توجه داشت این است که علم قطعی امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ چرا که در جهان هستی که مخلوق الهی است، چیزی جز با مشیّت الهی و اذن خداوندی به وجود نمی‎آید و مشیّت خداوندی به افعال اختیاری انسانی، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است که انسان فعلی، را با اختیار و اراده انجام دهد. بدیهی است که تحقق این فعل با این اوصاف، لازم و قطعی خواهد بود و با این همه، اختیاری هم هست؛ زیرا اگر اختیاری نباشد اراده‎ی خداوند از مرادش تخلف می‎کند
و ما تشاؤون الّا ان یشاء الله رب العالمین.[11]
بنابراین می‎توان گفت: امام(ع) می‎دانست که تلاش در برابر قضای حتمی سودی ندارد؛ چنان که خداوند در کلام خود در سوره‎ی آل عمران در برابر آن‎ها که در جنگ احد گفته بودند: اگر یاران کشته شده پیش ما بودند، نمی‎مردند. می‎فرماید: «بگو اگر در خانه‎هایتان نیز بودید کسانی که برایشان قتل نوشته شده بود به سوی آرامگاه‎های خود بیرون می‎آمدند.»[12]

اما درباره‎ی قسم دوم از علم امام:
این نوع علم امام تکلیف آور است، بر خلاف قسم اول از علم امام(ع) که علم غیبی است و تکلیف آور نیست. امام حسین(ع) از جهت عادی خود نیز به شهادت خود و یارانش آگاهی داشت؛ بنابر ادله‎ای که در پی خواهد آمد، ولی از این جهت که اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسی از کشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالی آن حضرت بود که در این راه او را از انجام هر کاری برای اسلام باز نمی‎داشت.
مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند که امام از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و می‎دانست که شرایط تأسیس حکومت اسلامی فراهم نیست؛ پس هدف آن حضرت از قیام، اساساً اعلان بطلان حکومت یزید، احیاء دین، رفع شبهات و انحرافات فکری و نجات نظام حکومت اسلامی و دفع ضربات کشنده‎ی حکومت یزید، از دین بود. اینک برخی از فقرات کلام سیدالشهدا(ع) را که بر علم ایشان دلالت دارد، بیان می‎کنیم:
1. به عبدالله بن زبیر در مکه می‎فرمود: به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهی باشم، مرا بیرون می‎آورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند! در تعدّی و ستم بر من از حد بگذرند؛ چنان‎که یهود در مورد شنبه از حد گذشتند[13] (و احترام روز شنبه را از بین بردند.)
2. امام حسین(ع) می‎فرمود:
والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقة من جوفی فاذا فعلوا سلط الله علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذلّ من فرام الامة (والفرام خرقة تجعلها المرأة فی قلبها اذا حاضت).[14]
به خدا سوگند! مرا رها نمی‎کنند تا خون قلبم را بیرون آورند؛ پس وقتی چنین کردند، خداوند کسی را از آنان بر آن‎ها مسلط سازد که آن‎ها را ذلیل کند آن قدر که از خرقه‎ی زنان هم خوارتر گردند. و مانند این، شواهد بسیار است که برای جلوگیری از اطاله‎ی کلام به همین مختصر اکتفا می‎کنیم.
اما هدف امام حسین(ع) را با توجه به سخنان آن حضرت می‎توان چنین بیان کرد: امر به معروف و نهی از منکر، امام حسین(ع) برای ارائه دادن الگویی برتر و واحد، با توجه به آیه‎ی شریفه ‎ی 104 از سوره‎ی آل عمران که می‎فرماید:
و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون
به این حرکت نمادین اقدام نمود و این مطلب از کلام خود آن حضرت، در وصیتی که به محمد‎بن‎حنفیه نگاشته است، به دست می‎آید؛ چرا که فرمود:
انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً … انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی محمد(ص) ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب…[15]
من از روی خودخواهی و سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده‎ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدّم رسول خدا(ص) و اراده دارم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیره‎ی جدم(ص) و پدرم، علی بن ابی طالب(ع)، رفتار نمایم.
آری به راستی حضرت حسین بن علی(ع) از خطری که متوجه دین شده بود، آگاه بود؛ از این رو در همان آغاز کار که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند و به اصطلاح او، محترمانه و با آسایش خاطر زندگی نماید، فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛[16]
همانا ما از خداییم و به سوی او باز می‎گردیم؛ باید با اسلام وداع کرد؛ زیرا امت به شبانی مثل یزید مبتلا شده است. دلایل فراوان دیگری نیز وجود دارد که حضرت سیدالشهدا(ع) اهدافی الهی و دور ازهوای نفس را جستجو می‎کرد و در راه رسیدن به این اهداف، جان گران‎قدر خویش و یارانش را فدا کرد.

در پایان توضیح این نکته را لازم می‎دانیم که قیام امام حسین(ع) صرفاً یک قیام نظامی نبود، بلکه یک قیام سیاسی بود که تبعات نظامی نیز در برداشت؛ چرا که امام حسین(ع) بنابر شواهد تاریخی؛ به تجهیز و تهیه سپاه جنگی، ادوات و نفرات اقدام نکرد.

چرا کوفیان که امام حسین(ع) را می‎شناختند و می‎دانستند که اسیران به شهر آمده، اهل‎بیت ایشانند؛ اما آن‎ها را خارجی نامیدند؟ آیا این به صورت شایعه بوده یا واقعاً با آگاهی کامل و به خاطر دنیا، آن‎ها را خارجی نامسلمان قلمداد می‎کردند؟
‎مورد سؤال، بیشتر بر مردم شام صدق می‎کند نه مردم کوفه که بیشتر شیعی بوده‎اند و امیرالمؤمنین(ع) سال‎ها در آن حکومت کرده بود. اخبار معتبری که دلالت کند در کوفه عنوان خارجی بر امام حسین(ع) گفته شده، وجود ندارد؛ اما بیشتر مردم شام، امام حسین(ع) و اهل‎بیت آن حضرت را نمی‎شناختند که علت اصلی آن تبلیغات خصمانه‎ی بنی امیه و وارونه نشان دادن حقایق اسلام و سفارشات پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) بود، که به جهت دشمنی دیرینه با بنی‎هاشم و حسادت به اهل‎بیت(ع) اجازه‎ی نشر فضایل آن‎ها را نمی‎دادند؛ چرا که بیم داشتند موقعیّت نامشروع آن‎ها در معرض خطر و نابودی قرار گیرد. در میان مردم شام، تعداد کسانی که پیامبر را دیده بودند خیلی کم بود، و آنان نیز اسلام را چنان که باید، نمی‎شناختند؛ اما در کوفه از اصحاب پیامبر(ص) و به ویژه شیعیان واقعی ائمه(ع)، افراد زیادی بودند که اهل‎بیت را به خوبی می‎شناختند و در حد توان و به سهم خود با زبان و بیان و برخورد عملی از آن‎ها دفاع می‎کردند؛ مانند عبدالله بن عفیف[17] و توابین و زید بن ارقم ـ صحابه‌ی بزرگوار پیامبر ـ که در کوفه به ابن زیاد ـ لعنة الله علیه ـ گفت: «چوب از لب‎های حسین(ع) بردار، خودم بارها دیدم پیامبر(ص) لب‎هایش را روی این لب‎ها قرار می‎داد و می‎مکید».[18] مرد دیگری نیز در کوفه چنین سخنی را به ابن زیاد گفت.[19] شماری از مردم شام نیز امام حسین(ع) و اهل بیت او را می‎شناختند، ولی نمی‎دانستند اسیران همان اهل بیت پیامبر(ص) هستند، مانند پیرمردی که به امام سجاد(ع) خطاب کرد: الحمد لله که خدا شما را کشت و …، امام سجاد(ع) پرسید: آیا قرآن خوانده‎ای؟ گفت: آری؛ سپس امام آیاتی که در شأن اهل بیت(ع) بود؛ قرائت کرد و فرمود: «نحن اولئک» آن اهل‎بیت ما هستیم. پیرمرد سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من استغفار و توبه می‎کنم.[20]
عدّه‎ای نیز ـ چه از کوفه و چه از شام ـ اهل‎بیت را می‎شناختند، ولی به خاطر حفظ مال و منصب، دین را به دنیا فروختند؛ مانند منادی گمراهی که در شام فریاد زد: ای اهل شام! این اسیران، اهل‎بیت ملعون هستند![21]
در کتاب «منتهی الآمال» آمده است: «قتله‎ی کربلا به فرماندار موصل نوشتند: ما می‎آییم، از ما استقبال کن! فرماندار موصل با عده‎ی بسیاری تا چند کیلومتر به استقبال آن‎ها رفتند؛ بعضی گفتند: مگر چه خبر است؟ گفتند: سر بریده‎ی خارجی‎ها را می‎آوردند!، ولی می‎بینیم در همان جا مردی شجاع و عارف به حق و مقام اهل‎بیت(ع) می‎گوید: ای مردم این سر بریده‎ی خارجی‎ها نیست، بلکه سر حسین بن علی(ع) و یارانش است؛ همین که آگاه شدند، عده‎ای از مردم آماده‎ی جنگ با لشکر یزید شدند.»[22]

چرا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفیه در قضیه ‎ی عاشورا شرکت نداشتند؟
‎ عوامل مختلفی می‎تواند در این امر دخالت داشته باشد؛ از جمله:
اولاً: عبدالله بن جعفر به سن کهولت رسیده بود و نزدیک هفتاد سال داشت و به نقل علامه‎ی حلّی، جناب محمد حنفیه به سختی مریض و معلول بود.[23] البته عبدالله بن جعفر دو پسرش محمد و عون را همراه امام حسین(ع) فرستاد و آن دو در کربلا به درجه‎ی شهادت نایل آمدند.
ثانیاً: وجود این دو نفر چندان لازم نمی‎نمود؛ زیرا به حدّ کافی از جوانان هاشمی و طالبی شرکت داشتند و آنان چون قوم و قبیله‎ای جز بنی‎هاشم که همراه امام بودند، در اختیار نداشتند، نقش نظامی چندانی نمی‎توانستند ایفا کنند؛ از سویی دیگر، ماندن آن‎ها در حجاز لازم بود؛ چنان که امام حسین(ع) در مدینه به برادرش محمد حنفیه وصیت کرد که در مدینه بماند و رفت و آمد امویان را زیر نظر بگیرد و به او گزارش دهد.[24]
ثالثاً: طبق برآوردها و محاسبات عادی، روشن بود که نهضت امام حسین(ع) به نتیجه نمی‎رسد؛ چنان که این بزرگواران حضرت را از رفتن به سوی عراق برحذر می‎داشتند و به مصلحت نبود که همه‎ی خاندان علوی به شهادت برسند؛ زیرا این خاندان تنها مدافعان و مبلّغان اسلام راستین بودند و محل رجوع مردم به شمار می‎آمدند و اگر همه‎ی مردان خاندان هاشمی به شهادت می‎رسیدند، نسل بنی‎هاشم قطع می‎شد و بعد از واقعه‎ی کربلا، اهل‎بیت ملجأ و پناه‎گاهی نداشتند. با توجه به این مصالح بود که از سوی امام حسین(ع) هیچ اصرار، بلکه هیچ تقاضایی مبنی بر شرکت آنان در نهضت نمی‎بینیم.
اما این مطلب که جناب محمد حنفیه به نفع امام خبر می‎فرستاد،[25] نمی‎تواند علّت تامه‎ی عدم حضور باشد، بلکه نتیجه‎ی حضور او در مدینه است؛ چنان‎که پیش از او جناب عباس ـ عموی پیامبر ـ نیز در میان مشرکان مکه به نفع پیامبر(ص) عمل می‎کرد و عقیل ـ برادر امیرالمؤمنین ـ نیز در حجاز به نفع آن جناب فعالیت می‎نمود.
اما این پاسخ که تعداد شهدا و نام‎های آنان نزد خدا معلوم بود، این علم خدا به واقعیات خارجی است، یعنی خدا می‎دانست که محمد حنفیه با اختیار خود به کربلا نخواهد رفت و این جبر نمی‎آورد. آری می‎توان گفت این مقام را خدای تعالی به هر کس ارزانی نمی‎داشت و هر کس درجه‎ای دارد اگر چه اهل بهشت و نجات باشد.

--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشتها
[1]. قیام امام حسین(ع)، دکتر سید جعفر شهیدی، ص 185، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال 1359 ش.
[2]. بررسی تاریخ عاشورا، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص 47، چاپ دوم، تهران کتابخانه صدوق، سال 1347 ش.
[3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 159، مصر، داراحیاء الکتب العربیه، 1961 م.
[4]. احزاب، 33، ترجمه: «بی‎شک خداوند می‎خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنی.»
[5]. مقتل الحسین(ع)، اخطب خوارزمی، ج 2، ص 61، قم منشورات المفید، اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، ص 74، قم منشورات مکتبة الداوری.
[6]. دانای نهان است. و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‎کند جز پیامبری که از او خشنود باشد»، سورة جن، آیة 26.
[7]. چهره‌ی درخشان حسین بن علی(ع)، علی ربانی خلخالی، ص 134 ـ 140، انتشارات مکتب الحسین(ع)، چاپ 6، سال 1379 ش، قم.
[8]. بقره، 195.
[9]. تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 5، ص 150، مکتبة الاعلام الاسلامی، قم، و مقدمه لهوف سید ابن طاووس.
[10]. «صبراً علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین مالی رب سواک و لا معبود غیرک، صبراً علی حلمک یا غیاث من لا غیاث ‎له» مقتل الحسین(ع)، ص 283، سید عبد الرزاق مقرم، دارالکتاب بیروت.
[11]. تکویر، 29.
[12]. آل عمران، 145، «قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتال الی مضاجعهم».
[13]. «وایم الله لو کنت فی جحر هامّة من هذه الهوام لاستخرجونی حتی یقضوا بی حاجتهم و الله لیعتدن علیّ کما اعتدت الیهود فی السبت»، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 39، ابن اثیر، نشر دار صادر، دار بیروت، سال 1385 هـ ق.
[14]. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 78 ، انتشارات علمیه اسلامیه، مترجم، سید هاشم رسولی محلاتی.
[15]. بحارالانوار، تهران، ج 44، ص 329.
[16]. مثیرالاحزان، ابن نما، تحقیق و نشر مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، سال 1406 هـ ق، محقق سید محمد باقر موحد ابطحی.
[17]. الارشاد، ج 2، ص 117.
[18]. بحارالانوار، ج 45، ص 116.
[19]. همان، 154.
[20]. همان، ج 45، ص 155.
[21]. بحارالانوار، ج 45، ص 154.
[22]. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 773 ، انتشارات هجرت، 1411هـ.
[23]. سفینة البحار، ج 1، ص 322.
[24]. سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، محمد صادق نجمی، ص 25.
[25]. مقتل عوالم، ص 54، مقتل خوارزمی، ج 1 ، ص 188، محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص 2.